خب اون پسر رفت دبیرستان  دو سال اول دبیرستان رو اونقدر خوش درخشید که جزو نفر اول و دوم مدرسشون  همه ی معلما روی اون حساب ویژه ای باز میکردن ولی همزمان با درس خوندنش کار های مذهبی اش کمرنگ شد به ژوریکه توی دبرستان هیچ مسابقه ی فرهنگی شرکت نکرد و انجمن اسلامی ام دیگه نمیرفت مسجد رفتنش قطع شد و خیلی کم شد و ولی دلش خوش بود این سه سال که تموم بشه دوباره برقرار میکنه کارای مذهبشو و دوباره میشه بچه مذهبی قدیم همیشه به خودش اینو وعده میداد 

دو سال اول دبیرستان گذشت و این پسر ما همیشه با نفر دوم سوم مدرسه شون بود و با کسی رقابت میکرد که الان ترازش تو قلمچی بالای هشت هزاره و همیشه تک رقمیه قلمچیه اسمشم حسینه(شاید با این کلیدی که دادم بفهمین این پسر مال کدوم شهره هرچند مهم نیست ) خب سال دوازدهم مدرسه خیلی کم میرفت به طوریکه فقط تا  یه ماه قبل عید اونم دو سه روز در هفته خلاصه نمیدونم چرا ولی همش پسرفت داشت  و الان به جایی رسیده که فقط میگه خداکنه پزشکی قبول شم و خیلی نا امیده از اینکه پزشکی شه

 

 یه پست دیگه باید درمورد روند درسی ام بعد از عید بنویسم تا قبلش توی پست های قبلی گفتم

ادامه ی قصه

داستان زندگیم

سال ,اول ,ولی ,ی ,خیلی ,پست ,اول دبیرستان ,و خیلی ,خیلی کم ,این پسر ,سال اول

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

My sad love story ریحان نیوز کرمانشاه خرامه نما يک آشپزخانه نو بسازيد start of the ending شهیدجاویدالاثرفرهاد (محمدرضا) معصومیان دانلود کتاب تحقیق در عملیات ۱ عادل آذر centraliniran دختر فلانی madreseh81